نخستین آموزه

 وحدت ذاتی در همه موجودات است. زندگی در همه جای کیهان جاری است و همه از یک منبع ناشناخته الهی سرچشمه می‌گیرند در نتیجه همه چیز از ذرات زیراتمی گرفته تا گیاهان،حیوانات، انسان‌ها، سیارات، ستارگان، کهکشان‌ها و..، زنده و در حال تکامل‌اند.

سوفیا واژه‌ای است یونانی به معنای خرد و حکمت که چون روحی پاک در همه انسانها راه می‌یابد. سوفیا حاصل اندیشه متجلی شده از ذات پروردگار است و آموزه‌های سوفیا، درباره این حکمت الهی است. حکمتی درباره زندگی از دیدگاه حقیقت ازلی جهان.

آموزه‌های سوفیا مختص به یک مکتب و یا جنبش خاص نیست، این بخشی از جنبش معنوی به قدمت انسان متفکر است. آموزه های سوفیا، جزمی نیستند، راهنمایی هایی هستند برای جستجوی فردی و فلسفه سوفیا، ارائه معاصر از حکمتی ابدی است که زیربنای تمام ادیان و علوم و فلسفه‌های جهان بوده است.

دیالوگ فایدُن و جاودانگی روح

دیالوگ‌ فایدُن‌ گفت‌وگویی‌ است‌ که‌ سقراط در واپسین‌ ساعت‌های‌ زندگیش‌ در زندان‌ با فایدن‌ انجام‌ می‌دهد. موضوع‌ اصلی‌ آن‌ روح‌ و نامیرایی‌ و جاودانگی‌ آن‌ است‌، و برای‌ اثبات‌ آن‌ سه‌گونه‌ دلیل‌ آورده‌ می‌شود:

دلیل‌ نخست‌: برپایه نظریه هراکلیتوس‌ است‌ که‌ طبق‌ آن‌ همه‌ چیز زاییده کشاکش‌ اضداد و محصول‌ تضاد است‌ و بدین‌سان‌، روح‌ نیز نتیجه تضاد میان‌ مرده‌ و زنده‌ است‌. برای‌ این‌که‌ انسان‌ بخواهد چیزی‌ را بداند، یا بیاموزد، باید در او چیزی‌ دارای‌ استعداد آگاهی‌ یا دانستن‌ وجود داشته‌ باشد؛ این‌ چیز همان‌ روح‌ است‌ که‌ پیش‌ از ورود به‌ تن‌ وجود داشته‌، و همه‌ چیز را می‌دانسته‌، و پس‌ از ورود به‌ تن‌ و آمیختن‌ با ماده‌ دانسته‌هایش‌ را فراموش‌ کرده‌ است‌. بدین‌سان‌، آموختن‌ در واقع‌ وسیله‌ای‌ برای‌ «دوباره‌ به‌ یاد آوردن‌ دانسته‌های‌ فراموش‌ شده‌» است‌.

دلیل‌ دوم‌: بر این‌ پایه‌ نهاده‌ می‌شود که‌ جهان‌ چیزهای‌ محسوس‌، یعنی‌ جهان‌ پدیده‌ها ناپایدار و پیوسته‌ در دگرگونی‌ است‌، در حالی‌ که‌ جهان‌ ایده‌ها که‌ هست‌های‌ واقعیند، یگانه‌، دگرگونی‌ ناپذیر و همیشه‌ همان‌ است‌. اکنون‌ چون‌ روح‌ نیز با جهان‌ ایده‌ها پیوند دارد، باید نامیرا و فناناپذیر باشد.

دلیل‌ سوم‌: نیز بر همان‌ پایه نظریه ایده‌ها نهاده‌ می‌شود. اگر این‌ها تضاد یا اضداد را در برمی‌داشتند، نمی‌توانستند در خود و به‌ خود پایا باشند، روح‌ نیز چنین‌ است‌، زیرا در واقع‌ ماهیت‌ زندگی‌ را در بر دارد و بنابراین‌ نمی‌تواند با مرگ‌ که‌ ضد زندگی‌ است‌، یکی‌ و همان‌ باشد.

هندسه مقدس و راز آموزی

قصد واقعی علم هندسه، تماما نیل به معرفت است، معرفت به چیزی که وجود باطنی دارد و نه چیزی که به تبع زمان صور گوناگون یابد و از بقا باز ایستد. افلاطون تصریح می‌کند که “تنها هندسه دان‌ها می‌توانند وارد معبد معرفت الهی بشوند”
افلاطون بر این عقیده است که هندسه اگر روح را بسوی هستی راستین هدایت سازد، برای منظور ما سودمند خواهد بود، ولی اگر اثرش این باشد که توجه روح را به جهان گذران کون و فساد معطوف دارد، برای ما سودی نخواهد داشت.‌

~افلاطون

اولین عنصر این‌جهان در اصل نقطه بود که تحت فعل طبیعت درآمد و به خط و سطح و بلاخره به جسم، مبدل شد. ~ابن‌سینا

طبیعت نیرویی است که مخلوقات را بنا به تدبیر الهی و بدون افراط و تفریط نظم می‌بخشد.. در همه موجودات همه قبیل شکل یافت می‌شود.. در بسیاری از نباتات و دانه‌های آن، شکل سه‌تایی و در بیشتر برگ‌های گل، پنج‌گوش یافت می‌شود و در خانه زنبور عسل و دانه های برف شکل مسدس موجود است.‌ ~ابوریحان‌بیرونی

زیبایی و زندگی

بدون تجربه جوهر و رایحه زندگی، زیبایی وجود ندارد. زیبایی صرفا در ظواهر و در چیزهای برونی یا در اندیشه ها، احساسات و نظریات و باورهای درونی نیست. زیبایی‌ای وجود دارد که ورای این گونه اندیشه ها و احساسات است. جوهر، محتوا و رایحه است که زیبا است، نه نمودها و ظواهر. و برای چنان زیبایی‌ای ضدّی وجود ندارد

نوشته هایی برای تامل..

مسیر طلایی